متن جلسه اخلاق
بعثت نبی اکرم صلی الله علیه و آله
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر موفق و معین ثم الصلاة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب إله العالمین أبی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین من الآن إلی قیام یوم الدین سیما بقیة الله فی الارضین.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم
« هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»[1]
عید مبعث، سرچشمه دین
یکی از اعیاد بسیار بزرگ مسلمانها روز عید مبعث است. مبعث یعنی زمانی که پروردگار متعال پیغمبر اکرم و خاتم انبیاء را به عنوان رسالت و نبوت فرستاد به منظور هدایت امت، چنین عملی اسم آن بعثت است، چنین روزی هم روز مبعث شمرده میشود.
اگر پیغمبراکرم مبعوث به رسالت نمیشد؛ نه نبوت داشتیم، نه رسالت داشتیم، نه امامت داشتیم، هیچ نداشتیم. بعد از بعثت ایشان به رسالت هرچه ما در اسلام مربوط به فرد و جمع یا مربوط به اجتماع و افراد یا دنیا و آخرت هست تمام اینها از سرچشمه بعثت خارج شدند، مادر همه اینها بعثت است که اگر بعثت نبود این حرفها هم نبود.
بنابراین بزرگترین عید مسلمانها همین بعثت است، چون هر چیزی که مسلمانها دارند، قرآن دارند، پیغمبر دارند، امام دارند، قبله دارند، کعبه دارند، هرچه دارند در اثر بعثت است، اگر بعثت نبود هیچکدام اینها وجود نداشت.
بنابراین عید مبعث یکی از اعیاد بسیار بزرگه حتی اگر ما عید غدیر داریم، عید فطر و عید قربان داریم و روز جمعه را عید میگیریم همه اینها به برکت بعثت است، اگر بعثت نبود این حرفها هم نبود.
بنابراین سرچشمه جوشان همه فضیلتها و خوبیها در ماده و معنا، در دنیا و آخرت، مبعث است. یک همچنین برنامه عظیم و بزرگی را پروردگار متعال فراهم کرد تا همه خوبیها از دل این به تدریج دربیاید، لذا در دعایی که در شب مبعث وارد شده است ما بخوانیم یک کلمهای آورده شده است این کلمه آبستن خیلی از چیزهای بزرگ و بلند و پرمغز است.
شب مبعث، تجلی اعظم خدا
آنجا دارد شب مبعث؛ شبی است که پروردگار متعال با بزرگترین اسم خودش تجلی کرد که قبلاً با اسماء کوچکتر تجلی میکرد، انبیاء کوچکتری را مبعوث کرد اما این آخرین، با علم و قدرت و کمالات بالاتری بعثت او آماده و فراهم میشد، لذا آنجا میگوید تجلی اعظم است،[2] بزرگترین علم و قدرت و کمالات پروردگار متعال با بعثت خاتم انبیاء بروز و ظهور پیدا کرد.
چون خود این که انسانی ساخته شده از پوست و گوشت و استخوان، پدر دار، مادر دار، جوان است، پیر است از دنیا میرود یک همچنین انسانی که مادی است و طبیعی است این را خدا با علم و قدرت خودش یک کاری بکند که این بتواند با ماوراء طبیعت و ماده ارتباط پیدا کند، خود این خیلی مقدمات میخواهد، کار هر کسی نیست، چون انسان مجهز به چیزهایی است که فقط مادیات را درک میکند. چشم داری شما، جسم را میبیند. گوش داری، صدای مادی را میشنود. لمس میکنی، چیز مادی را لمس میکنی. چیزی که محسوس ما نمیشود ما حسی نداریم آن را احساس کنیم، مع ذلک یک همچنین انسانی که مثل خود ماست را یک کاری میکند که با ماوراء طبیعت ارتباط برقرار میکند، حرف خدا را میشنود، مأمور میشود بیاید به مردم ابلاغ کند، دستگاه پیغمبری راه میافتد.
داستان مبعوث شدن حضرت موسی ع
موسی کلیم یک انسان معمولی بود، پیغمبر نبود، از ترس این که دادگستری فرعون میخواست بگیرد او را اعدام کند - چون آدم کشته بود - فرار کرد آمد مَدیَن، خب مَدیَن ارتباط پیدا کرد با حضرت شعیب پیغمبر آن منطقه، شعیب هم دختر خودش را داد به این، مهریه او را هم هشت یا ده سال کارگری و چوپانی معین کرد. موسی هم قبول کرد و آن چند سال چوپانی را انجام داد. حالا زن و بچه خودش را برداشته است بیاورد مصر. خُب از بنی اسرائیل بود، بیاید با بستگان خودش، با قوم و خویشان خودش، ارتباطی، اتصالی پیدا کند. خُب وسط راه خدا مقدمات فراهم کرد مبعوث به رسالت کرد او را. زمستان بود، سرد بود، وضع حمل زن او رسیده بود، هیچی هم نداشتند، از دور دید از یک درختی روشنائی دیده میشود فکر کرد این درخت مثلا آتش دارد بیاید یک آتشی فراهم کند بیاورد اینجا هم روشن بشود و هم گرما ایجاد کند و زن او فارغ بشود. وقتی آمد دید نه آتش نیست، چون اگر آتش بود درخت را میسوزاند، نمیسوزاند این! در همین تعجب صدا بلند شد که «یَا مُوسىَ إِنىِّ أَنَا رَبُّکَ»[3] من خدای تو هستم، طوری او گفت این هم باور کرد و الّا ممکن است آدم صداهای مختلف بشنود باور نکند ولی طوری گفت که موسی یقین کرد که خودش است. با این که نه با چشم میدید، نه با گوش میشنید، گفت: «فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى»،[4] ببین چه دارم میگویم به تو، حواسش را جمع کرد، گفت:« اذْهَبْ إِلىَ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى»،[5] فرعون سر به طغیان گذاشته است، ادعای خداوندی میکند، بنی اسرائیل را هم بَردهی خودش قرار داده است، برو به جنگ او تا او را از تخت و تاج خدائی و سلطنت بیاوری پایین. چون موسی یقین کرد سخن سخنِ خداست نگفت آخر من چوپان هستم، او لشگر دارد، پول دارد، زندگی دارد، همه به خدائی او را قبول کردند، من چطور میتوانم با او بجنگم! نگفت؛ چون یقین کرد او گفته است.
وقتی آدم یقین کرد او گفته است او تا انتهاء قضیه را میفهمد، میداند، مثل من که نیست بعضی از مقدمات را نبیند اشکال پیش بیاید، لذا رفت، برای خاطر این که اطمینان و یقین او بیشتر بشود دوتا علامت هم به او داد، گفت عصای خودت را بینداز، انداخت دید مار شد. دست خودت را بکن در بغل خودت بیاور بیرون از آن نور تلألؤ میکند، این دوتا را گفت کافی است. راه افتاد و رفت. این آمده بود قوم و خویشهای خودش را ببیند، مأموریت عوض شد، با همین عصا با همین کفنک چوپانی آمد دم دربار فرعون. خُب فرعون هم فرعون است، راه نمیدهد این آدم فقیر و بیکس را که، دو ماه او را معطل کرد. این بعثت است. یک انسانی که خبر از پشت پرده ندارد یکدفعه با یک وسائطی، وسائلی خدا او را مربوط میکند، طوری که او هم یقین میکند که مسئله همین است که شنیده است. موسی کلیم آمد و با همان عصای چوپانی بلایی سر فرعون درآورد که هم فرعون و هم ارتش فرعون همه را در آب خفه کرد. اگر حرف حرفِ خدا نبود چنین قدرتی را به موسی نمیداد.
معنای بعثت
بنابراین اسم این بعثت است، وقتی فردی با ماوراء طبیعت ماده و طبیعت ارتباط پیدا میکند سخن خدا را میشنود یا چیزی می بیند باور میکند از طرف خداست این چون باور کرده است راه میافتد، عاقلانه هم برخورد نمیکند نمیگوید آقا من یک نفر هستم چطور میتوانم بروم با فرعون بجنگم، میگوید او چون خداست کافی است، خدا همه چیز را میداند، بنابراین راه میافتد میرود.
خدا ناصر دین و پیامبر
پیغمبر اکرم هم یک نفر بود، وقتی مبعوث به نبوت شد. راه افتاد نگفت من یک نفر هستم، فقیر هستم، کس و کار ندارم، اینها این همه با همدیگر متحد هستند. خدا گفت راه بیفت، راه افتاد، اینقدر راه افتاد، راه افتاد، که همه را از بین برد، همان یک نفر! همه از بین رفتند که سهل است آن زمان، بعدیها هم از بین رفتند، حالاییها هم از بین خواهند رفت ان شاء الله.
چون قدرت خدا پشت سر این است، اگر پیغمبر دیگر هم بنا بود خدا بفرستد خُب به او قدرت میداد او مبارزه میکرد، بنا نیست که پیغمبر بیاید، آخرین آن همین است، بنابراین این را باید نگهدارد، خودش نیست اما دین و مذهب و خط او را نگه میدارد، دشمنان خیلی قوی بودند اما با همه قوت در برابر خدا نمیتوانند کاری بکنند.
انتقام خدا از مخالفین دین
ببینید صدام چکار میکرد، چه ترس و وحشتی در مردم ایجاد کرده بود، چطور خدا یک لحظه او را بیچاره کرد، یک لحظه، در یک لحظه او را بیچاره کرد، ذلیلش کرد، خوارش کرد، خاندان او را متلاشی کرد. خودش هم هر لحظه منتظر اعدام و مرگ است الآن.
مردم خیال میکنند صدام کسی است اما رضاشاه هم همینطور بود، به چه ذلتی خدا او بیچاره کرد، اسیر انگلیسها کرد، او را تبعید کردند بدبخت و بیچاره شد، همه اینها مثل همدیگر هستند، هر کسی بخواهد پا در کفش دین آخر خدا بکند خدا او را ذلیل و بیچاره میکند لذا پیغمبر اکرم خوابید، اما خدا حافظ و ناصر دین او است، همینطور دارد پیش میرود. اطراف کاخ سلطنت بوش مردم مسلمان دارند میشوند، نماز جمعه میخوانند، نمیتواند کاری بکند.
نتیجه دین ستیزی غرب و غربگرایان
این فعالیتها(ی غرب) بیشتر جنبه اقتصادی دارد، اینها باید غارت کنند تا بتوانند مردم خودشان را سیر نگهدارند، اگر دزدی نکنند مردم آنها طغیان میکنند، باید دنیا را تسخیر کنند، نفت آنها را، الماس آنها ببرند بدهند به آنها بخورند آرام بگیرند، این دزدی و غارتگری به این منظور است.
خودشان هم میدانند تا حالا نشده است کسی با دین مبارزه کند، هر کسی مبارزه کرد از بین رفت، اینها به دنبال اقتصاد هستند. این که آمریکا عراق را گرفت برای نفت آن بود، این هم که حالا بیرون نمیرود برای نفت آن است، بیست و چهار ساعته دارد نفت را میبرد، این هم که نفت گران میشود روز به روز برای همان کلک خودش است، خدای اینها اقتصاد اینها است. جنگ اقتصاد دارند با خدا کاری ندارند چون میدانند نمیشود کاری کرد.
کارتر گفت ما در طبس همه کارها را آماده کرده بودیم که اینها پیاده بشوند و بیایند این گروگانها را نجات بدهند گفت اما خدا با ما نبود، یکی از مقدمات نبود. همان یکی پدر همه آنها را درآورد منتها اینها احساس میکنند محتاج هستند به اقتصاد دنیا، هر کجا نفتی، الماسی، چیز بدرد بخوری است میروند آنجا را تسخیر میکنند به هوای آن، آن را ببرند.
بنابراین خدا دین را حفظ میکند، خود خدا گفته است من دین را خودم تأسیس کردم خودم حافظ و ناصر آن هستم ان شاء الله. حتی خود ما را هم خدا دارد حفظ میکند، این که ما مسلمان هستیم و از دین برنگشتیم و همچنان داریم میرویم طرف دین، خود این هم کار خداست، هم خدا دین را حفظ کرده است و هم دیندارها را حفظ کرده است، هر دو را خدا حفظ کرده است.
بنابراین بزرگترین موهبت الهی، بزرگترین تجلی قدرت و علم خدا در بعثت خاتم انبیاء شکل گرفت و ظاهر شد و تا به امروز و فرداها ادامه خواهد داشت. خدای متعال آخرین دین و آخرین پیغمبر قرار داد ایشان را. بنابراین بعد از او نه دین میآید و نه پیغمبر میآید، این را باید خودش با قدرت خودش در برابر هر دشمن و مخالف تعهد کرده است حفظ کند ان شاء الله.
امیدواریم ما هم از این موهبت عظمی استفاده کنیم همچنان اهمیت بیشتری بدهیم به دین خودمان، به عمل کردن به دستورات دین خودمان ان شاء الله تا تحت الحمایة پروردگار متعال هم خودمان و هم دین ما ان شاء الله محفوظ باشد. امیدواریم خدای متعال به ما توفیق مرحمت کند هم خودمان دیندار باشیم و هم کمک کنیم دیگران دیندار زندگی کنند.
نثار روح مطهر خاتم انبیاء و همه حضرات معصومین علیهم الصلاة و السلام و شهداء خط تشیع و امام شهداء سه صلوات ختم کنید.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
درس اخلاق برگزار شده در محسنیه ورامین در تاریخ 11/06/1384
[1]. جمعه، 2
[2]. اَلّلهُمَّ إِنِّی أَسْألکَ بِالتَّجَلِّی الْأَعْظَمِ .... (البلد الأمین و الدرع الحصین، ص183)
[3]. طه، 11-12
[4]. طه، 13
[5]. طه، 24